کد مطلب:2977 دوشنبه 22 آذر 1389 آمار بازدید:517

ريشه هاي تاريخي عاشورا
شبكه ولايت - پاسخ به شبهات ديني

01:07:01

دانلود   11.5 مگابایت
بسم الله الرحمن الرحيم

آقاي رجائي فر
با عرض سلام خدمت شما بينندگان گرامي و عرض تسليت به مناسبت أيام عزاداري و مصيبت أبا عبد الله الحسين عليه السلام ، انشاء الله عزاداريهاي شما عزيزان به درگاه خداوند باري تعالي مورد قبول قرار بگيرد .
در اين برنامه ريشه هاي تاريخي عاشورا را از اين جهت كه آگاهي ما نسبت به وقائع عاشورا بيشتر شود مورد بررسي قرار ميدهيم و آن را از نظر تاريخي مورد دقت و بررسي قرار ميدهيم و در خدمت كارشناس محترم برنامه حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاي يزداني هستيم و از ايشان ميخواهيم تا درباره اين موضوع
آگاهي ما را بيشتر كنند .
يكي از نكاتي كه مطرح است و در برنامه هاي گذشته هم مطرح بود ريشه هاي تاريخي عاشورا است اگر ما يك تكراري و بياني از اين واقعه كه در گذشته گفتيد داشته باشيم هم براي كسانيكه شنيده اند تكرارش باعث ميشود بيشتر در ذهنشان جا بيافتد و براي كسانيكه نشنيده اند هم دانستن آن مفيد است كه اصلاً ريشه هاي تاريخي عاشورا در كجا بوده است و چگونه شكل ميگيرد ؟
آقاي يزداني
ما در هفته گذشته گفتيم كه هر حادثه اي داراي يك فرآيندي تاريخي است و حادثه اي همچون عاشورا كه شايد در تاريخ بشر و يا حداقل در تاريخ اسلام بي نظير است نميتواند يك اتفاق بدون پيش زمينه باشد و قطعاً داراي يك فرآيند تاريخي است چون نميتوانيم تصور كنيم كه مسلمانها و كسانيكه خود را پيرو دين حضرت محمّد صلي الله عليه و آله و سلم ميدانستند تنها بعد از گذشت پنجاه سال آنقدر با نواميس رسول خدا دشمن شوند كه آنها را به شهادت برسانند و نواميس رسول خدا و پيامبرشان را در شهرهاي اسلامي سر برهنه بگردانند و سنگ بزنند .
خوب دلائلي از روايات اهلبيت عليهم السلام نقل كرديم كه مثلاً حضرت زينب سلام الله عليها در روز عاشورا و بعد از شهادت سيد الشهداء عليه السلام فرياد ميزند : « بِأَبِي مَن أَضحَي عَسكَرُهُ فِي يَومِ الإِثنَينِ نَحبَا : پدرم بفداي آن كسيكه روز دوشنبه خيمه هايش غارت شد » با اينكه ما ميدانيم روز عاشورا روز دوشنبه نبود بلكه روز جمعه بود .
امام رضا عليه السلام فرمودند : « وَ مَا أُصِيبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلاَّ فِي يَومِ الإِثنَينِ » .
اكثر مصيبتها غير از روز دوشنبه بوده است و در روايت ديگري خوانديم كه در تشييع جنازه امام هادي عليه السلام كنيزي فرياد ميزند : « مَازَالَ لَقِينَا مِن يَومِ الإِثنَينِ : اين چه مصيبتهائي است كه در روز دوشنبه بر اهلبيت وارد ميشود » .
و بعد جريان سقيفه بني ساعده را بررسي كرديم و گفتيم تمام مصيبتهاي اهلبيت عليهم السلام از همان روزي آغاز شد كه متخلفان از جيش أسامه جنازه رسول خدا را بدون غسل و كفن رها كردند و در سقيفه جمع شدند و مسير تعيين شده خداوند را تغيير دادند و خاندان رسول خدا را از تمام مناصب سياسي و اجتماعي جامعه محروم كردند و بعد از آن قضيه بيعت گرفتن از مردم را در سقيفه بررسي كرديم .
توضيح داديم كه چگونه ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح به كمك قبيله أسلَم و عربهاي اطراف مدينه به زور از مردم بيعت گرفتند و همين قضيه در كربلا هم اتفاق افتاد و يزيد به فرماندارش دستور داد كه به هر نحوي كه شده از حسين بن علي بيعت بگير و مروان كه در آن جلسه بوده است امام حسين را تهديد بقتل ميكند .
همانطور كه در جريان سقيفه از اميرالمؤمنين عليه السلام به زور بيعت گرفت و او را تهديد به قتل كردند و گفت : « بَايِع » و اميرالمؤمنين در جواب گفتند : « إِن لَم أَفعَل فَمَه ؟ : اگر اينكار را نكنم چكار ميخواهي بكني ؟ » .
تا آنجا كه وقتي مردم بصره بعد از بيست و پنج سال نماز علي ابن ابيطالب را مي بينند ميگويند : نماز او ما را به ياد نماز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انداخت « ذَكَّرنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَهءً كُنَّا مُصَلِّيهَا مَعَ رَسول الله صلي الله عليه و آله و سلم » و بعد قضيه آتش زدن سنت پيامبر توسط ابوبكر و عمر سخن گفتيم كه نخستين بار ابوبكر پانصد حديث را كه از پيغمبر شنيده بود و خودش نوشته بود را به يك باره به آتش كشيد و بعد از او عمر تمام روايات مكتوبي كه در سراسر كشورهاي اسلامي بود همه را جمع كرد و همه را آتش زد و بعد در آخر هم از قضيه بكار گماردن منافقان و معاندان در مناصب كليدي اسلامي سخن گفتيم .
توضيح داديم كه متاسفانه اين قضيه نقش مهمي در حادثه عاشورا داشت و اين قضيه از زمان خلفاء شروع شد و عمر خليفه دوم صراحتاً ميگفت : « نَستَعِينُ بِقُوَّهءِ المُنَافِقِينِ وَ إِثمُهُ عَلَيهِمِ : من از قدرت و بازوي منافقان كمك ميگيرم و گناهش به گردن خودشان » .
نتيجه بحث هفته گذشته ما اين شده كه تمام مصيبتهائي كه بر اهلبيت عليهم السلام وارد شده از جمله حادثه اسفناك عاشورا ريشه اش در روز دوشنبه و روز شهادت رسول خدا و روز سقيفه بر ميگردد و اگر سقيفه تشكيل نميشد هيچكدام از اين اتفاقات نمي افتاد .
جالب است كه يكي از علماء و دانشمندان بزرگ اهل سنت شعر جالبي را در اين باره سروده است ، علاّمه صفدي از بزرگان اهل سنت در كتاب معتبر الوافي بِلوَفيات از قاضي ابوبكر بن قريعه كه شاعر زبردستي بوده نقل ميكند كه :
لَو لاَ إِعتِدَاءُ الرَعِيَّهءٍ أُلقِي سِيَاسَتِهَ الخَلِيفَهء وَ صُيوُفُ أَعدَاءٍ بِهَا هَا مَاتٌ أَبَداً نَقِيفَهء
لَكَشَفتُ مِن أَسرَارِ آلِ مُحَمَّدٍ جُمَلاً ظَرِيفَهء تُغنِي بِهَا أَمّا رَوَاهُ مَالِكٌ وَ أَبي حَنِيفَهء
ميگويد اگر ترس از مردم و از دشمني مردم و سياست خليفه نبود من چيزهايي را از اسرار پيغمبر و آل پيغمبر ميگفتم كه شما را از روايت مالك و ابو حنيفه بي نياز كند .
وَ نَشَرتُ طَيِّ صَحِيفَهءٍ فِيهَا أَحَادِيثٍ الصَحِيهءَ
در يك كاغذي داستهاي صحيفه را براتون نقل كنم و منظورش همان صحيفه ملعونه اي است كه عده اي از صحابه در كنار خانه خدا جمع شدند و با هم پيمان بستند كه بعد از رسول خدا خلافت به اميرالمؤمنين عليه السلام نرسد .
وَ أَرَيتُكُم أَنَّ الحُسِينَ أُصِيبَكُم فِي يَومِ السَّقِيفَهء
و به شما نشان ميدادم كه امام حسين در روز سقيفه به شهادت رسيد و نه در كربلا . در ادامه شهادت حضرت زهرا را مطرح ميكند .
وَ لِأَيِّ حَالٍ لُحِّدَت بِالَّيلِ فَاطِمَهءُ الشَرِيفَهء وَ لِمَا هَمَّت شَيخَيكُم عَن وَطإِ حُجرَتِهَا المَنِيفَهء
اين مطالبي بود كه هفته گذشته خدمت دوستان گرامي عرض كرديم .
آقاي رجائي فر
از نكاتي كه مطرح ميشود اين است كه ذريه پيامبر اكرم حائز اهميت هستند ، همچنانكه اهلبيت هر انساني اينگونه هستند اما فردي كه برگزيده است و زحمت كشيده است و خون دل خورده و مردم را هدايت كرده ذريّه او از حرمت ويژه اي برخوردار هستند اگر ما دلائل قطعي در انحراف آن ذريّه داشته باشيم بحث جدائي است و مسئله اش فرق ميكند اما آن هم ذريّه اي كه ما جز عصمت و نورانيت و پاكي چيز ديگري از آنها نديديم و مبارزه و معانده با اين ذريّه كار كوچكي نيست و گناهي نيست كه قابل توبه كردن باشد و كار سختي است .
اما مي بينيم كه عده اي براحتي به خودشان اجازه ميدهند و دشمني با آل رسول و ذريّه پيامبر را شروع ميكنند و بايد بدانيم كه از نظر تاريخي چه كساني آغازگر اين دشمني با آل رسول بودند و اصلاً اين مسئله از قبل از امام حسين سابقه تاريخي داشته يا نداشته است ؟
آقاي يزداني
صحنه كربلا نمايشگر نهايت دشمني أمّت با خاندان رسول خدا بوده است و ما معتقديم كه اين دشمني ها ريشه در تاريخ 50 ساله دارد چنانكه ابوبكر بن ابي قحافه به خانه دختر رسول خدا حمله ميكند كه در اواخر عمر خود هم اعتراف ميكند كه دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نميكردم اگر چه براي جنگ بسته بودند .
اين روايت در كتب معتبر اهل سنت مثل كتاب تاريخ طبري جلد 2 صفحه 353 و معجم كبير طبراني جلد 2 صفحه 63 و كتاب تاريخ تاريخ الاسلام ذهبي جلد 3 صفحه 118 نقل شده است .
ضياء الدين مَقدِسي از مشاهر قرن هفتم و از بزرگان علم رجال و علم حديث اهل سنت در كتاب الاحاديث المختاره جلد 1 صفحه 90 روايت را نقل ميكنند : « قُلتُ وَ هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ عَن أَبِي بَكر » اين حديث حسن از ابوبكر است گرچه در او روايتي از پيامبر اكرم نيست و همه از ابوبكر است ولي همه احاديثش حسن است .
اين ضياء الدين از علماء بزرگ اهل سنت است كه شمس الدين ذهبي درباره او ميگويد « الضِيَاءُ الإِمَام ألحَافِظ أَلعَالِم ألحُجَّهء مُحَدِّثُ الشَّامِ » ضياء عالم و امام و حجت است .
تذكرهء الحفاظ ـ جلد 4 ـ صفحه 1405
اينها تعبيرات سنگيني است كه براي هر كسي استفاده نميشود ، اگر ابوبكر به زور به خانه فاطمه هجوم نمي آورد آيا كسي جرأت ميكرد كه در كربلا به خيمه ها حمله كند و آنها را به آتش بكشد و دختران رسول خدا را كتك بزند و ... ؟ قطعاً اينگونه نميشد .
ابو الهلال عسگري دانشمند مشهور اهل سنت نقل ميكند كه وقتي فاطمه زهرا سلام الله عليها از ابوبكر فدك را درخواست كرد و با مردم در اين باره صحبت كرد و حرفهاي حضرت زهرا روي مردم تأثير گذاشت ابوبكر بالاي منبر رفت و سخناني گفت كه هر كسيكه بشنود تعجب ميكند به علي ابن ابيطالب اشاره ميكند و ميگويد كه علي ابن ابيطالب روباهي است كه دمش را شاهد خودش را گرفته است .
اين فرد قلب هر انساني را بدرد مي آورد اميرالمؤمنيني كه در جنگها پرچم دار رسول خدا بوده است و فاطمه زهرا كه رسول خدا درباره او ميفرمايد كه از او راستگوتر در روي زمين نيست .
الأمثال ـ جلد 1 ـ صفحه 730
ابوهلال از بزرگان اهل سنت است كه ميتوانند شرح حال او را در كتاب تاريخ الاسلام ذهبي جلد 28 صفحه 512 ببينند .
ابن ابي الحديد معتزلي همين روايت را از استادش نقل ميكند و ميگويد منظور او حضرت زهرا و علي ابن ابيطالب عليه السلام بوده است .
اينها نشان ميدهد كه اولين كسيكه به حضرت زهرا سلام الله عليها و اميرالمؤمنين سبّ كرده و فحش داده خليفه اول است و اگر ابوبكر اين سخنان را درباره حضرت زهرا نميگفت آيا معاويهء بن ابوسفيان جرأت ميكرد كه به تمام مساجد كشورهاي اسلامي بخشنامه كند كه بايد بعد از حمد و ستايش خداوند به اميرالمؤمنين فحاشي كند ؟ قطعاً چنين چيزي امكان نداشت .
جالب است كه ابوداود سجستاني در سنن خود كه يكي از صحاح ستّه اهل سنت است مطلبي را نقل ميكند كه عايشه و زينب بنت جهشم همسران رسول خدا در حضور رسول خدا با همديگر درگير شدند و وقتي كه زينب از نزد عايشه برميگردد خطاب به اميرالمؤمنين گفت عايشه به تو و ديگر زنان پيامبر فحش داد .
سنن ابو داود ـ جلد 4 ـ صفحه 274 ـ حديث 4898
بخاري و مسلم هم اين روايت را نقل كردند و روايت را ناقص نقل كردند و فقط توهين عايشه به ديگر أم المؤمنات نقل كرده است كه در صحيح بخاري جلد 2 صفحه 911 نقل شده است .
جالب است كه بخاري و مسلم اين مطلب را بعنوان فضائل عايشه نقل كردند و اين دشمني ها تا زمان معاويه ادامه داشت كه و زمانيكه بر مسند خلافت نشست علناً سبّ اميرالمؤمنين را علني كرد و به تمام مردم حتي اصحاب رسول خدا رسماً دستور ميداد كه به علي ابن ابيطالب ناسزا بگويند كه مسلم نيشابوري در صحيح خود مينويسد « أَمَرَ معاويهء بن أبي سفيان سَعداً فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَن تَسُبَّ أَبِي تُرَاب ؟ » .
صحيح مسلم ـ جلد 4 ـ صفحه 1871 ـ حديث 2404
دكتر شيخ موسي لاشين از وهابي هاي معاصر همين مطلب را نقل ميكند كه وقتي معاويه در برخي از حجهايش از مكه به مدينه برميگشت سعد پيش او رفت و حرف از علي ابن ابيطالب پيش آمد و معاويه به علي ابن ابيطالب فحش داد .
در حاليكه روايت شده است كه رسول خدا فرمودند در خواب بني اميه را بر روي منبرهاي زمين ديدم كه آنها بزودي مالك شما مردم ميشنوند و آنها اربابان بدي براي شما خواهند بود و رسول خدا از اين خواب بسيار ناراحت شد تا اينكه خداوند آيه « وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ » ( سوره إسراء آيه 60 ) را نازل كرد.
اين روايت در الدر المنثور جلد 5 صفحه 309 ذيل تفسير سوره إسراء و فتح الغدير شوكاني جلد 3 صفحه 340 و روح المعاني آلوسي وهابي جلد 15 صفحه 107 نقل شده است .
بدر الدين عيني در عمدهء القاري مينويسد رسول خدا بني اميه را ديد كه مانند ميمون از منبر رسول خدا بالا ميروند و بسيار ناراحت شد و ديگر كسي رسول خدا را خندان نديد تا اينكه خداوند اين آيه را نازل كرد .
عمدهء القاري شرح صحيح بخاري ـ جلد 19 ـ صفحه 53
قرطبي در تفسير خود جلد 10 صفحه 283 همين روايت را از سهل بن سعد نقل كرده است « رَأَي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بَنِي أُمَيّة يَنزُونَ عَلَي مِنبَرِهِ نَزوَ القِرَدَة فَغتَمَّ ذَلِكَ » تا اينكه خداوند آيه را نازل ميكند و بعد نقل ميكند كه امام حسن در حضور معاويه اين روايت را نقل ميكند و از مردم ميخواهد كه مراقب فتنه بني اميه باشند و فريب نخورند .
اين روايت در تاريخ طبري جلد 5 صفحه 622 و تفسير فخر رازي جلد 10 صفحه 120 و ديگر تفاسير معتبر اهل سنت نقل شده است و حتي ابن كثير دمشقي اين روايت را از أم حبيبه نقل ميكند كه روزي رسول خدا سرشان را روي زانو أم حبيبه گذاشته بودند و گاهي ميخنديدند و گاهي ناراحت بودند و بعد از ايشان سؤال كردند كه شما در خواب گاهي مي خنديديد و گاهي ناراحت ميشديد و رسول خدا فرمودند در خواب ديدم كه بني اميه روي منبر من بالا و پائين ميروند و اين مطلب من را ناراحت كرد .
البدايهء و النهايهء ـ جلد 10 ـ صفحه 150
آيه ديگري در قرآن كريم است كه بزرگان اهل سنت نقل كردند كه اين آيه درباره بني اميه نازل شده است « أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ » ( سوره ابراهيم آيه 28 ) آيا به كسانيكه نعمت خداوند را به كفر تبديل كردند و قوم خود را بسراي هلاكت در آوردند نديديد ؟
بسياري از علماء اهل سنت بنقل از اميرالمؤمنين نقل كردند كه آن حضرت فرمودند مراد از اين آيه بني اميه است كه ابن كثير دمشقي در تفسير خود جلد 2 صفحه 239 اين روايت را نقل ميكند كه از اميرالمؤمنين نقل كردند كه « عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً قَالَ مَا تَقُولُونَ فِي ذَلِكَ قُلْتُ نَقُولُ هُمُ الْأَفْجَرَانِ مِنْ قُرَيْشٍ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْمُغِيرَةِ » منظور از آيه دو قوم فاجر از قريش هستند كه بني اميه و بني مغيره ميباشند .
همين مطلب را در تفسير ثوري جلد 1 صفحه 157 و تفسير طبري جلد 13 صفحه 219 و ديگر تفاسير اهل سنت نقل شده است و حاكم نيشابوري هم اين روايت را نقل ميكند و بعد از نقل روايت ميگويد « هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسنَادِ وَ لَم يَخرُجَا » سند اين روايت صحيح است ولي بخاري و مسلم نقل نكردند .
المستدرك علي الصحيحين ـ جلد 2 ـ صفحه 183
إبن حجر عسقلاني هم اين روايت و هم تصحيح حاكم را نقل ميكند و بسياري از دانشمندان اهل ينت اين مطلب را از عمر بن الخطاب نقل كردند كه او ميگفت منظور از اين آيه بني اميه و بني مغيره هستند كه اين روايت در تفسير بغوي جلد 3 صفحه 35 و زمخشري جلد 2 صفحه 521 و تفسير ابن جوزي جلد 4 صفحه 342 و ديگر تفاسير اهل سنت اين روايت نقل شده است .
اينها آياتي است كه علماء اهل سنت نقل كردند و اين آيه عدم صلاحيت آنها را طبق آيه ثابت ميكند و رواياتي هم در كتب اهل سنت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره بني اميه نقل شده است مثلاً ابو سعيد خدري نقل شده كه « قال أبو سعيد الخدري قال : قَالَ رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم إِنَّ أَهلَ بَيتِي سَيَلقُونَ مِن بَعدِي مِن أُمَتِّي قَتلاً وَ تَشرِيداً وَ إِنَّ أَشَدَّ قَومً لَنَا بُغضاً بَنُو أُمَيَّة وَ بَنُو المُغَيرَة وَ بَنُو مَخزُومِ » اهل بيت من بعد از من كشته ميشوند و اسير ميشوند و شديد قوم از نظر بغض و عداوت با ما بني اميه و بني مغيره و بنو مخزوم هستند .
الفتن ـ جلد 1 ـ صفحه 131
حاكم نيشابوري هم اين روايت را در المستدرك علي الصحيحين جلد 3 صفحه 534 تصريح ميكند و همچنين سيوطي در جامع الاحاديث جلد 3 صفحه 180 و صالحي شامي در سبل الهدي و الرشاد جلد 10 صفحه 152 و ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه جلد 2 صفحه 527 نقل كردند .
جالب است كه حتي عمر بن الخطاب صراحتاً ميگويد خلافت و امارات براي طلقاء و فرزندان طلقاء حرام است و ابن سعد در الطبقات الكبري جلد 3 صفحه 342 و ابن اثير در أسد الغابهء جلد 5 صفحه 224 و سيوطي در تاريخ الخلفاء جلد 1 صفحه 144 مينويسند كه « قال عمر هَذَا الأَمرُ فِي أَهلِ بَدرٍ مَا بَقِيَ مِنهُم أَحَدٌ ، ثُمَّ فِي أَهلِ أُحُدٍ مَا بَقِيَ مِنهُم أَحَدٌ ، ثُمَّ فِي كذا و كذا وَ لَيسَ فِيهَا لِطَلِيقٍ ، وَ لاَ لِوَلَدٍ طَلِيق » اين حكومت بر كساني است كه در جنگ بدر حضور داشته باشند و اگر يكنفر از آنها حضور داشته باشد او بايد حكومت را ببرد و بعد افرادي كه در جنگ احد بودند و در آخر ادامه ميدهد كه كساني كه در فتح مكه آزاد شده پيامبر اكرم هستند و براي فرزندان آنها هيچگاه حكومت و خلافت بر مسلمين هيچگاه جايز نيست .
بلاذري در انصاب الاشراف جلد 3 صفحه 439 و ذهبي در تاريخ الاسلام جلد 3 صفحه 446 اين مطلب را از عمر نقل كردند كه « إِنَّ هَذَا الأَمرِ لاَ يُصلَحُ لِطُّلَقَاءِ وَ لاَ لِأَبنَاءِ الطُّلَقَاءِ » حكومت شايسته آزادشدگان و فرزندان آنها نيست و در ادامه ميگويد اگر چيزهايي كه الآن ميدانم قبلاً ميدانستم هرگز اينكار را نميكردم و يزيد بن ابي سفيان و معاويهء بن ابي سفيان را هرگز سركار نمي آوردم .
آقاي رجائي فر
با مطالبي كه فرموديد واضح و روشن شد كه خلافت بر بني اميه حرام است و علي رغم اينكه حكومتشان جايز نيست اينها آمدند و براي خود موقعيتي پيدا كردند و در ظاهر بنام كفر كه حكومت نميكردند و بنام نماز و روزه و عبادت و مسجد و ... عبادت ميكردند ، چه دستي توانست اينها را سرپا آورد و به اينها قوت دهد و پشتوانه اينها باشد ؟
آقاي يزداني
واضح است كه اولين كسيكه آنها را سركار آورد با اينكه آيات را ديده بود و از پيامبر اكرم شأن نزول آن را شنيده بود خليفه اول ابوبكر است و وقتي كه ديد ابو سفيان بعد از وفات رسول خدا آرام نميگيرد و دائماً بدنبال فتنه و ... است و رشوه هايي به او ميدهد كه علماء اهل سنت نقل كردند و يكي از آن رشوه ها حكوم شام است كه به يزيد پسر ابوسفيان ميدهد و بعد از او معاويه و بعد از او هم فرزندش يزيد سركار آمد .
علماء اهل سنت اين مطلب را نقل كردند كه وقتي كه پيامبر اكرم از دنيا رفت ابوسفيان در مدينه نبود و براي جمع آوري صدقات به اطراف رفته بود و وقتي كه برگشت و ديد كه ابوبكر بر مسند خلافت نشسته است ناراحت شد كه كساني كه ضعيف ترين قوم قريش هستند بر مسند خلافت نشسته اند و دنبال فتنه بود تا اينكه خليفه دوم نزد ابوبكر آمد و گفت ابوسفيان برگشته است و ما از شرّ او در امان نيستيم شما براي اينكه از شرّ او در امان شويد هر چه صدقه جمع كرده براي او رها كنيد و به او بدهيد و ابوبكر هم اينكار را كرد و ابوسفيان راضي شد .
با چه مجوز شرعي ابوبكر صدقه اي كه مردم براي فقراء داده بودند به ابوسفيان بخشيد و اين مطلب را الجوهري از علماء اهل سنت در كتاب السقيفهء و فدك صفحه 30 و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه جلد 2 صفحه 27 و إبن عبد ربه در العقد الفريد جلد 4 صفحه 235 نقل كرده است .
البته ابوسفيان با اين رشوه كوچك آرام نشد تا اينكه ابوبكر پسرش يزيد را به امارت شام منصوب كرد و بعد هم معاويه به سر كار آمد و عمر هم با اينكه خودش ميگفت آزادشدگان و فرزندان آنها شايسته امارت را ندارند معاويه را خلع نكرد و او را ابقاء كرد .
علماء اهل سنت نقل كردند كه يزيد ابوسفيان در سال 18 در طاعوني كه در شام آمده بود از دنيا رفت و هنگامي كه در حال احتضار بود برادرش معاويه را جانشين خود كرد و عمر معاويه را بر همان كاري كه برادرش يزيد به او داده بود ابقاء كرد .
سير اعلام النبلاء ـ جلد 1 ـ صفحه 330
واضح و روشن است كه تمام جرياني كه در عاشورا اتفاق افتاد توسط بني اميه اجرا شد و بني اميه را همين خلفاء سه گانه سركار آورده بودند ابوبكر شام را به آنها داد و عمر هم همين كار را كرد و عثمان وسعت مالي فراواني به او داد و از تمام اموال شام بصورت مال شخصي استفاده كرد پس معاويه خودش نقش مهمي در جريان كربلا داشته است .
آقاي رجائي فر
نقشها در اجتماع بسيار مؤثر هستند و برخي از افراد نقشهاي فوق العاده اي در تاريخ باز ميكنند چه مثبت و چه منفي و گاهي نقشهاي پنهان است كه وقتي كه در صحنه ظاهري بررسي ميشود رد پايي از فرد ديده نميشود و فكر ميكنيم كه بي تقصير است و اينها از مشكلات مهم تاريخي است و دوست داريم كه نقش سيستم حكومت بني اميه را بدانيم و نقش ابوسفيان را دوست داريم كه بدانيم و دوست داريم بدانيم كه معاويه چه نقشي در كربلا داشته است ؟
آقاي يزداني
معاويه در اواخر عمر خود از مردم بيعت گرفت و يزيد را به ولايت عهدي خود منصوب كرد و از تمام مردم بيعت گرفت و به امام حسين عليه السلام نامه مينويسد كه حتماً با يزيد بيعت كنيد و تهديد ميكند كه حق نداريد در ميان امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم فتنه ايجاد كنيد .
اين مطلب را بزرگان اهل سنت مثل ابن قطيبه دينوري در الإمامهء و السياسهء جلد 1 صفحه 154 نقل كرده كه معاويه به امام حسين عليه السلام نامه نوشت كه از خداوند بترس و امّت محمد را در فتنه نيانداز و ... امام حسين عليه السلام هم در جواب به او پاسخ تندي ميدهد و بعد از ذكر جنايات معاويه در جريان كشتن ياران اميرالمؤمنين و كشتن امام حسن عليه السلام ، از ولايت عهدي يزيد انتقاد ميكند و ميفرمايد جوانك سگ بازي هرگز نميتواند خليفه مسلمين باشد و به او هشدار ميدهد كه مبادا اينكار را انجام دهي بعد ميفرمايد تو به من ميگوئي امت محمد را در فتنه نيانداز ولي من فتنه اي بزرگتر از امارت شما بر حكومت اسلامي نمي بينم و ... خداوند كتابي دارد كه در آن هيسچ كار كوچك و بزرگي نيست مگر اينكه در آنجا جمع كرده .
جالب است كه ابن اثير در كتاب الكامل في التاريخ جلد 3 صفحه 353 از زبان عايشه نقل ميكند كه معاويه مخالفان با بيعت يزيد از جمله امام حسين را به قتل تهديد ميكند و ميگويد كه معاويه پيش عايشه آمد و عايشه گفت من شنيدم كه حسين بن علي و اصحاب او را به قتل تهديد كرديد ؟ و بعد او را موعظه ميكند .
اين مطلب در كتاب نهايهء العرب في فنون الادب جلد 20 صفحه 233 هم نقل شده است .
عايشه و همچنين عبدالرحمن بن ابوبكر شديداً با ولايت عهدي يزيد مخالف بودند و مخالفت خود را علني كردند ولي علماء اهل سنت نقل كردند كه ناگهاني عبد الرحمن بن ابوبكر بعد از اينكه از مدينه خارج ميشود و بسوي مكه مي رود به يكباره كشته ميشود ولي دقيقاً نقل نكردند كه چگونه كشته ميشود ولي محمد بن اسماعيل بخاري در كتاب تاريخ صغير خود نقل كرده است جلد 1 صفحه 103 شماره 429 نقل كرده است كه « حدثني يحيي ... و عبد الرحمن بن ابوبكر و عبد الرحمن بن زبير خَرَجُوا عَائِلِينَ بِالكَعبَهء مِن بِيعَهءِ يَزِيد » اين دو نفر از مدينه خارج شدند و خود را از شرّ بيعت يزيد به خانه كعبه چسبانده بودند و پسر ابوبكر از مدينه خارج نشد تا اينكه او را كشتند .
اما اينكه او را چه كسي كشته است نقل نميكند و واضح است كسيكه حسّ سياسي داشته باشد ميفهمد اينگونه مردن قضايايي دارد اين روايت در أسد الغابهء ابن اثير جلد 3 صفحه 483 و ابن حجر عسقلاني در الاصابهء جلد 4 صفحه 317 اين مطلب آمده است كه « فَخَرَجَ إِلَي مَكّهء فَمَاتَ بِهَا قَبلَ أَن تُتِّمَ البِيعَهء بِيَزِيد » عبدالرحمن بن ابوبكر از مدينه خارج شد و قبل از اينكه به مدين برسد مُرد قبل از اينكه بيعت با يزيد را انجام بدهد « فَكَانَ مَوتُهُ فَجأَهءً » و مرگ او ناگهاني بود و خوابيد و در خواب ديدند كه مرده است .
كسيكه آشنايي اندكي با سياست داشته باشد و ميفهمد كه مرگ او اتفاقي نبوده بلكه به قتل رسيده است .
جالب است كه بزرگان اهل سنت اين مطلب را نقل كردند كه چون معاويه يزيد را بر خلافت نشاند و مقدماتش را فراهم كرد خون امام حسين عليه السلام در درجه اول بر گردن معاويه و در درجه دوم بر گردن يزيد و در درجه سوم بر گردن ابن زياد است و محمد بن عقيل ميگويد تمام منكراتي كه يزيد مرتكب شد و گرفتاريهايي كه بوجود آورد و خون حسين و خون تمام اصحاب امام حسين اولاً بر گردن معاويه است و دوماً بر گردن يزيد است و بعد از او در گردن مسلم بن عقبه و سوم در گردن ابن زياد است .
آقاي رجائي فر
در برخي از آثار شاهد هستيم كه اينها در تطهير يزيد و بي تقصير قلمداد كردن او سعي داشتند و شاهد چنين بياناتي هستيم اگر امكان دارد كه از نظر تاريخي براي ما بررسي كنيد كه نقش او تا چه مقداري بوده است ؟
آقاي يزداني
قبل از پاسخ به اين سؤال بايد كمي درباره شخصيت يزيد صحبت كنيم كه شخصيت او چقدر در قيام امام حسين عليه السلام نقش داشت و بعد دستورات صريحي كه بر كشتن امام حسين عليه السلام ميدهد را نقل ميكنم .
تمام علماء اهل سنت بدون استثناء اين مطلب را قبول دارند كه يزيد شخصي بود كه هميشه شراب ميخورد و حتي علني نوشتند كه در دوران خلافت پدرش در حج و حتي در هنگام بازگشت به مدينه در كنار خانه رسول خدا دست از دهن كجي به شريعت اسلام برنداشت و در حضور مردم بر سفره اش شراب گذاشت و فقط زماني كه خبر دار شد كه حسين بن علي و إبن عباس وارد مجلس شدند شراب را جمع كرد .
تاريخ مدينه دمشق ابن عساكر ـ جلد 25 ـ صفحه 406
جالب است كه جاهز از علماء بزرگ اهل سنت كه معتزلي مذهب است همين مطلب را درباره يزيد نقل ميكند كه آنگاه كه يزيد بن معاويه به خلافت رسيد همان يزيدي كه شراب ميخورد و همان يزيدي كه با ميمون بازي ميكرد و با پلنگ بازي ميكرد و كسيكه به بيماري أبنه مبتلا شده بود .
البيان و التبيين ـ جلد 1 ـ صفحه 276
بلاذري در انصاب الاشراف جلد 2 صفحه 191 اين مطلب را نقل ميكند و شمس الدين ذهبي مينويسد كه وقتي عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد خطبه اي خواند و گفت اما بعد اي مردم كسانيكه قبل از من به خلافت رسيدند هم خودشان مال مردم را خوردند و هم به ديگران دادند كه بخورند و بخدا سوگند مشكلات اين امت را مداوا نخواهم كرد مگر با شمشير ، چرا كه من مانند عثمان خليفه مستضعف و مفلوك نيستم او ضعيف بود و نيز خليفه سهل انگار و مسامحه گر مثل معاويه نيستم و مانند يزيد خليفه اي دچار مرض أبنه نيستم كه براي دفع مرض به مردان شما احتياج داشته باشم و اين خبر را حاضرين به غائبين برسانند .
تاريخ الاسلام ـ جلد 5 ـ صفحه 325
جنايات ديگري كه در مدينه اتفاق افتاد و به مدينه حمله كرد و سه روز تمام زنان مدينه را بر لشكر خود حلال دانست و سال بعد هزار بچه زنازاده بدنيا افتاد و ... از اتفاقاتي است كه در زمان يزيد اتفاق افتاده است و حتي ابن كثير دمشقي سلفي شاگرد ابن تيميه در البدايهء و النهايهء جلد 8 صفحه 239 نقل ميكند و حتي ذهبي در تاريخ الاسلام جلد 5 صفحه 26 مينويسد كه مسلم بن عقبهء سه روز مدينه را غارت كرد و در آن سه روز هزار دختر باكره بي حرمت شدند و در سيره حلبي جلد 1 صفحه 67 هم اين روايت را نقل كرده است .
جالب است كه ذهبي در تاريخ الاسلام از زبان عبد الله بن حنظلهء غسيل الملائكه كه توسط ابوسفيان در جنگ أحد بشهادت رسيد نقل ميكند كه دليل خروج عبدالله بن حنظله بر يزيد اين است كه او با مادر خودش زنا ميكرده است و با خواهرانش زنا ميكرده است و با دخترانش زنا ميكرده و ميگويد اي قوم از خداوند بترسيد ما بر يزيد خروج نكرديم جز اينكه ترسيديم كه از آسمان سنگ بر سر ما ببارد چرا ؟ زيرا او مردي است كه با زنهاي پدر خود و با كنيزهاي پدر خود و با دختران خود و خواهران خود زنا ميكرد و نماز را رها كرده و شراب ميخورده است .
الطبقات الكبري ـ جلد 5 ـ صفحه 66
اما اينكه ميگويند كه يزيد دستور نداده است و در برخي از شبكه هاي ماهواره اي به اين مطلب دامن ميزنند و اعتقادات يزيديان را در سايتها رواج ميدهند و ادعا ميكنند كه يزيد امام حسين را نكشته است بلكه ابن زياد دستور داد و شمر هم دستور را اجرا كرده است و ... .
من بصورت خلاصه به چند سند در اين زمينه اشاره ميكنم كه ذهبي از استوانه هاي علمي اهل سنت در شرح حال يزيد ميگويد او ناصبي و خشن و بد اخلاق بود و شراب ميخورد و اعمال زشت را انجام ميداد و يكي از اعمال زشتش اين بود كه دولتش را با كشتن امام حسين افتتاح كرد و با جريان حرهء حكومت خود را خاتمه داد .
سير اعلام النبلاء ـ جلد 4 ـ صفحه 38
جلال الدين سيوطي اين مطلب را نقل ميكند كه يزيد براي والي خود در عراق عبيد الله بن زياد دستور داد كه امام حسين را بكشد .
تاريخ الخلفاء ـ جلد 1 ـ صفحه 207
ابوحنيفه دينوري متوفي 282 در كتاب اخبار الطوال جلد 1 صفحه 419 مينويسد كه ابن زياد به مسافر بن يشكري ميگفت كه همانا ما اگر حسين را كشتيم به اين خاطر بود كه او بر امام زمانش خروج كرده بود و داشت امت واحد را از هم جدا ميكرد و همان امام به من نامه نوشت و دستور داد كه حسين را بكشم .
ابن عساكر دمشقي در تاريخ مدينه دمشق جلد 14 صفحه 213 همين مطلب را نقل ميكند يزيد براي والي خود در عراق عبيد الله بن زياد نامه نوشت كه با امام حسين بجنگ و اگر دستت به او رسيد او را به نزد من بفرست .
كمال الدين عمر بن احمد بن أبي جرادهء متوفي 606 يكي ديگر از علماء اهل سنت در كتاب بقيهء الطلب مينويسد امام حسين از مكه بسوي كوفه حركت كرد و قتي كه اين مطلب به يزيد رسيد به عبيد الله نامه نوشت والي خود در عراق دستور داد كه امام حسين را بكشد اگر توانستي امام حسين را نزد من بياور .
بقيهء الطلب في تاريخ الحلب ـ جلد 6 ـ صفحه 6614
ابن اثير جزري در الكامل في التاريخ جلد 3 صفحه 274 مينويسد وقتي كه مردم ابن زياد را براي قتل امام حسين ملامت كرد گفت اگر من امام حسين را كشتم بخاطر دستور يزيد داده بود و من را بين كشتن خودم و كشتن حسين مختار كرده بود .
ذهبي در تاريخ الاسلام جلد 5 صفحه 10 همين مطلب را مينويسد كه حسين بسوي كوفه عزيمت كرد و از اين رو يزيد براي والي خود در كوفه نوشت كه حسين بسوي كوفه عازم شده است و از ميان شهرها شهر تو را انتخاب كرده و از ميان والي ها تو را انتخاب كرده است و لازم است كه يا او را بكشي و يا خودت را به غلامي درخواهم آورد .
زماني كه امام حسين در مدينه بود يزيد به والي خود عبد الله بن عقبه صراحتاً نامه مينويسد كه عبدالله بن زبير در دسترس ما است و او را رها كن اما وقتيكه جواب نامه من را ميفرستي بايد سر امام حسين هم با او همراه باشد و از همه مردم مدينه براي بار دوم با تأكيد بيشتر بيعت بگير .
الفتوح ابن اعصم كوفي ـ جلد 5 ـ صفحه 18